|
اَلسَّلامُ عَلَیکَ یَا مَولاتِی ، یا رُقَیّة بِنتُ الحُسَین(ع) ، اَغِثینِی ، یَا بَابَ الحَوَائِج
با این شتاب فکر کنم سر می آورد! با این شتاب ، حوصله را سر می آورد از چنگ سی هزار نفر ، در می آورد * یک باغ سیب سرخ معطّر * می آورد دارد چقدر چادرومعجر می آورد!!! از بس که گوشواره و زیور می آورد اینجای روضه ، داد مرا در می آورد
خدا صدای خودش را شنید از دهنت دوید داخل گودال و دید از دهنت.... به گریه نیزه ای بیرون کشید از دهنت همین که نام مدینه پرید از دهنت نسیم باغ فدک می وزید از دهنت غروب روز دهم آفرید از دهنت
چوب حراج زد به عقیق لب شما یک ضربه و دو ضربه وباقی ضربه ها.... بی قیمت است ، گوهر گنجینه ی خدا تخمین زده است ارزش درِّ کبود را انگشت بر دهان تعجّب گرفته تا.... آیا قدم جلو بگذارد؟... و اینکه یا...؟ فرموده بود: * اهل بهشتی کنار ما... * سر رابغل گرفت و شد راز بر ملا وقتی سفیر خنده کنان شد سرش جدا * در راه دوست جان چقدر هست بی بها! * با خون خود نوشت که: * الوعده ، الوفاء *
شهاب [ چهارشنبه 87/11/2 ] [ 1:46 صبح ] [ ]
[ نظر ]
|
|
[ و نوشتم بیاد دوست شهیدم غلامرضا زوبونی ] |